"حباب" حالاکه شدم پیر و فقط فکر ثوابمعمرم شده پایان و حباب لب آبم بسیار جفا کردم و هرگز نزدی دمجبران نتوانستم و در رنج و عذابم اکنونکه شدم بی کس وآواره شهرمچون نقطه ی پایانی یک کهنه کتابم هر روز نشستم سر راهت که ببینیاین بغض فروخورده ی درپشت نقابم اینک که پشیمان شدنم سود ندارددر چاه غم افتاده و محتاج طنابم رحمی کن وراضی نشو اینگونه بمیرماز شدت غم سوخته و سینه کبابم پیش آی ونجاتم بده از بند اسارتشاید دلم آرام شود روز حسابم حالا که لب گورم و درمانده ترینمای کاش حلالم کنی آرام بخوابم #یوسف_محقق_محراب عاشقانه های محرابtelegram.me/yosefmohaghegh,حباب,حباب چت,حباب ساز ...ادامه مطلب