ازهمان روز که عشق آمدو بیدارم کرد
زهر ِ عشق ِ تو به جانم زدو بیمارم کرد
چشم من را به همه خوبی ِدنیا بست و
شدم افسرده و محتاج ِ پرستارم کرد
غم ِ تودار ِ مرا عالم و آدم فهمید!
تا نگاهی به من و زردیِ رخسارم کرد
این دلم درحرمِ کعبه ِ چشمت چرخید
تا"صفا"رفت و رَه ِ "مَروه"گنهکارم کرد
هرکه آمد به دلم از بدی ات حرفی زد!
عشقِ من کم نشدوسخت هوادارم کرد
گفته بودی نروم در پی ِ عشقت اما
چه کنم خنده ی لبهای تو وادارم کرد
به کجا رفته ای اکنون که ببینی بی تو
ازهمه خسته ام و دوری ات آزارم کرد
گم شدی از نظرم دور ِ جهان را گشتم
آنچنان تا همه جا شهره ی بازارم کرد
بسکه من آگهی ات را به جراید دادم
قسمت گم شدگان لایق ِ اسکارم کرد
گفته بودم ندهم دل به کسی اما باز
مهره یِ مار ِ تو اینگونه گرفتارم کرد
#یوسف_محقق_مهراب
#ترانه_سرا_شاعر
telegram.me/yosefmohaghegh
برچسب : نویسنده : 2yosefmohaghegh5 بازدید : 167