#کاشکی_هرگز_نمیگشتم_بزرگ

ساخت وبلاگ
#کاشکی_هرگز_نمیگشتم_بزرگ

خنده های کودکی یادش بخیر

گریه های زورکی یادش بخیر

خنده های از تَه ِ دل ناگهان

نرخ آن اکنون شده خیلی گران

روزو شبهایی که مثلِ برق و باد

طی شده باخاطری غمگین وشاد

کاشکی هرگز نمی گشتم بزرگ

تا نبینم رفتن ِ مادر بزرگ!

آنزمان هرگز کسی غمگین نبود

زندگی ها این همه رنگین نبود

دائم از احوال هم ما با خبر

داخل هر خانه ای چندین نفر

قصه هامیگفتی ازچوپان وگرگ

رفتی از پیشم کجا بابا بزرگ؟

قصهِ یک روز شیرین روز شاد

یاد ِ آن کوکب وَ مهمان ِ زیاد

خوش بحال مادران سرزمین

مادر خوش قلب اکرم با امین

ایخدای ماه وخورشیدوزمین

چشم گریان مرا اکنون ببین

یاد باد از آن زمستان یاد باد

ریزعلی روحش الهی شاد باد

شیرظالم قصه ِ خرگوش وچاه

گشته مهمانم همیشه اشک وآه

ساده بودیم و غم ِ فردا نبود

زندگی رفت از کفم اماچه زود

تابخود من آمدم سوم وَ هفت

مهربان بابایم از پیشم برفت

مادرم هم بعد بابا پر کشید

بعد از آنها رفته از قلبم امید

مانده ام با خاطراتی داغ داغ

عمر من رفت و ندارم اشتیاق

یاد آن دوران شیرینم کجاست

غصه آیا بر گذشته نا بجاست؟

خاطراتی دارم از پنجاه وشصت

دائما پیش نگاهم بود و هست

باشما گفتم کمی حرف وسخن

از زمانی که نمی باشد کهن

عقده هایم مانده درکنج حیاط

ای فلک لطفا کمی با احتیاط

#یوسف_محقق (مهراب)

@yosefmohaghegh

+ نوشته شده در  پنجشنبه بیست و ششم مرداد ۱۳۹۶ساعت 14:53  توسط #یوسف_محقق_مهراب  | 
عاشقانه های محراب...
ما را در سایت عاشقانه های محراب دنبال می کنید

برچسب : کاشکیهرگزنمیگشتمبزرگ, نویسنده : 2yosefmohaghegh5 بازدید : 188 تاريخ : شنبه 28 مرداد 1396 ساعت: 11:40