رفتی و کم کم شدی از دیدگانم دور باز
میزند ایندل برایت روز و شبها شور باز
بعدِ عمری من چشیدم لذت وصلت ولی
در کنارم تو نباشی می شوم مهجور باز
ماه شبهایم تو بودی می روی اما بدان
میشود مهتاب تابان بعد ِ تو مغرور باز
خاطرات ِ تلخ من از آخرِ شهریور است
آمده شهریور و قلبم شده رنجور باز
میرسدپاییزوچشمانم براهت مانده است
طاقتم سرگشته از دوری ولی مجبور باز
شُر شُر ِ باران برایم زنگ ِ دیدار تو بود
میزند باران و من از دیدنش معذور باز
دوریت قطعا مرا مانند مجنون می کند
از فراقت میشوم یک عاشقِ مشهور باز
کاش روزی بازگردی سمت این ماتمسرا
تا بتابد اندکی بر کنج ِ این دل نور باز
#یوسف_محقق_مهراب
@yosefmohaghegh
برچسب : میرسدپاییز, نویسنده : 2yosefmohaghegh5 بازدید : 170